تقدیم به چپاولگران بیست هشت نفری بانک مرکزی که دوستانه بامعاونتِ ارزی.
____________________________
هردم از این کاروان مختلسی میپرد
سکه و ارز و دلار هرچه بخواد میبرد
معاون ارزی بانک
مرکزی آقاخان
آنچه دلش خواسته بود باچمدان میبرد
سی نفرشون شریف پولها چپاندن توکیف
وای که انگار اینا مال بابا شون میبرند
این چه بلای شده این چه خدای شده
ولبشو افتاده است هرکسی هی میپرد
بی در رو پیکر شده مرکز پول و دلار
گزمه کجارفته بود خان داره پول میبرد
هموطن نازنین بهرریال مانده ایم
این همه پول را چطوربا خودشون میبرند
مشکی در کار بُوَد حافظ و دزد یاربود
گرکه نباشد چنین پول بی مهابا برند
پس کجا سیرکند آنکه حساب رس بانک
یاکه خودش بانیه حق و حساب میبرد
کی زجهان دیده ایی کشوری دزدگاه مدیر
هرکه ریاست بدست سهم خودش میبرد
سهم فقیران چشد صاحب این انقلاب
رنج و گدایی و فقر بهر خدا میبرند
بسه دگر کافیه این همه کذب و ریا
خالق نو بختیان مثل گله
میچرند
ایکه تورا مُلک ری فکری براین ماجرا
گرگ ز میانِ گله چاق و تپل میبرد
اینهمه خون شهید بهر وطن داده ایم
کاش خجالت کشید حق ضُعفا میبرید
آخر این بازییا چی شود ای نازنین
هرچه شود عسگری پولِ کیِ میبرند
ادامه مطلب
امتیاز : |
|
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
|
درباره :
دفتر شعر ,
شعرهای عسگری ,